مصر و ماجراي طوفان الاقصي
تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۹۰۹۰۱
خبرگزاری آریا - نزدیک به 80 روز از عملیات طوفانالاقصی توسط رزمندگان فلسطینی گذشته است و با وجود جنایات صهیونیستها، بسیاری از دولتها از عمل به وظیفه انسانی و اخلاقی خود چشم پوشیدهاند؛ یکی از آنها دولت مستقر در قاهره است.
العالم ـ مصر
طوفانالاقصی یک آزمایش عملی برای بسیاری از آرمانهای جهانی بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با گذشتن از نقش چین، هند، روسیه، انگلستان و اتحادیهی اروپا، کنکاش عملکرد دولتهای جهان عرب از اهمیت زیادی برخوردار است. در میان کشورهای عربی برخی مانند یمن در حمایت از غزه، به طور مستقیم وارد درگیریها شده و حتی از نداشتن مرز زمینی با سرزمینهای اسرائیلی و محدود شدن درگیریهایشان با این رژیم اظهار تأسف کردهاند. در مقابل نیز برخی دولتها از جمله شیخنشینان بحرین نه تنها هیچگاه جنایات صهیونیستها را محکوم نکردهاند، بلکه برای دفاع از اسرائیل به ائتلاف دریایی آمریکا علیه یمن نیز پیوستهاند!
یکی از مهمترین کشورهایی که نمیتوان از نقش آن به سادگی گذشت، مصر است. کشوری که با غزه تحت محاصره، مرز زمینی دارد. از این جهت و با توجه به وجود مرزهای آن با سرزمینهای اشغالی، توان نقشآفرینی بالقوه مصر در کمک به غزه و مقابله با تلآویو بینظیر است اما مصر چه عملکردی در این مدت به ثبت رسانده است؟
مصر شجاعت لازم برای باز کردن گذرگاه رفح برای ارسال دارو به کودکان فلسطینی را ندارد. به همین دلیل بسیاری از کارشناسان، دولت این کشور را شریک جنایات رژیم اشغالگر در این جنگ میدانند
ترس از ارسال اقلام بشردوستانه به غزه
دولت مصر در این مدت اقدام به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری خود کرده که نتیجه آن سومین پیروزی متوالی عبدالفتاح السیسی بوده است. مصر به طور سنتی و از زمان انعقاد پیمان کمپدیوید، همواره تصور ویژهای از قدرت رژیم صیهیونیستی در ذهن خود شکل داده است. تشکیل این ذهنیت البته بیارتباط با شکستهای متوالی «جمال عبدالناصر» و «انور سادات» در نبردهای نظامی با رژیم، نبوده است.
السیسی که در نقش رئیسجمهوری مصر نقش مهمی در تعیین و اعمال سیاستهای خارجه دارد، یک ارتشی و همکلاسی سابق عبدالفتاح البرهان (رئیس شورای حاکمیتی سودان) در کالج نظامی بوده است. ارتش مصر دهههاست به طور مستقیم و هر ساله، یک میلیارد دلار از دولت فدرال آمریکا دریافت میکند و در مصر این عبارت شایع است که حقوق نظامیان ارتش مصر را واشنگتن پرداخت میدهد.
با توجه به این موارد و انبوه مسائل بیان نشده دیگر از مناسبات قاهره با آمریکا و اسرائیل، رفتار امروز این کشور به راحتی فهم میشود. امروزه دولت مصر نه تنها در رساندن اقلام نظامی و کمکی به غزه خودداری میکند، بلکه حتی از ارسال دارو، غذا و آب آشامیدنی نیز امتناع میورزد. در واقع عبد الفتاح السیسی شجاعت لازم برای باز کردن گذرگاه رفح برای ارسال دارو به کودکان فلسطینی را ندارد. به همین دلیل بسیاری از کارشناسان، دولت مصر را شریک جنایات رژیم اشغالگر در این جنگ میدانند.
مصر نه تنها اقدامات جنایتکارانه صهیونیستها را محکوم نکرده، بلکه در صحنه عمل نیز هیچ کمک چشمگیری به فلسطینیان نکرده است. در عرف روابط بینالملل، ارسال اقلام بشردوستانه (از جمله غدا، دارو و آب) کمترین معنا و هزینههای سیاسی را به دنبال دارد. با این وجود، دولت عربی شمال شرق آفریقا، حتی شجاعت این اقدام را نیز بدون اجازه اسرائیلیها ندارد.
گذرگاه رفح در بخش جنوبی غزه در مرز شبه جزیره سینا مصر، تنها راه عبور برای غزه از مصر است و به عنوان یک رابط حیاتی بین غزه و دیگر نقاط جهان عمل میکند. قاهره از عمل به وظایف انسانی و اخلاقی خود چشمپوشی کرده و البته دهههاست که آرمانهای اسلامگرایی و ناسیونالیسم عربی را دور انداخته است. با این وجود، شاید بتوان آثاری مثبت از رفتار مصر نیز مشاهده کرد.
مصر در همه قطعنامههای غیرالزامآور مجمع عمومی سازمان ملل در حمایت از برقراری آتشبس، رای موافق ثبت کرده؛ در کنفرانسهای همکاری اسلامی از بسیاری دیگر از دولتهای عربی مواضع قاطعتری اتخاذ کرده و البته با وجود متحمل شدن زیانهای مستقیم، از مقابله با حملات انصارالله یمن علیه کشتیهای اسرائیلی (یا به مقصد اسرائیل) در دریای سرخ امتناع ورزیده است.
این کشور به صراحت و در همان نخستین ساعتهای شنیدهشدن زمزمههای تشکیل ائتلاف دریایی به رهبری آمریکا علیه یمن، عدم پیوستن به این ائتلاف را اعلام کرد. همچنین طرحهای اسرائیلی_آمریکایی مبنی بر اسکان آوارگان غزه در خاک خود (صحرای سینا) را غیرقابل پذیرش خواند و همراهی لازم را با دولت جعلی تلآویو به منصه ظهور نرساند.
اگر بتوان دو مورد اول (رایگیری سازمان ملل و اتخاذ مواضع در کنفرانسهای همکاری اسلامی) را شکلی و فاقد اثری مهم خواند، دو اقدام دیگر (نپیوستن به ائتلاف دریایی آمریکا و نپذیرفتن طرح اسکان آوارگان فلسطینی) نمود و اثری عینی و عملی دارند و از تاثیرات چشمگیری در مناسبات و معادلات مربوط به جنگ برخوردارند.
اما چرا رأیگیریها در مجمع عمومی سازمان ملل اهمیت زیادی ندارد؟ در این باره باید گفت، قطعنامههای مجمع عمومی الزامآور نبوده و فقط دارای بار سیاسی است. به علاوه، هنگامی که قاطبه دولتهای عضو به طرح برقراری آتشبس، رأی مثبت میدهند، رأی مثبت قاهره نیز نوعی همراهی با جریان جهانی محسوب شده و کمترین فشار سیاسی و بینالمللی را متوجه این کشور میکند؛ بنابراین رای قاهره به طرحهای آتشبس در مجمع عمومی را نمیتوان اقدامی ایدئولوژیک یا مبتنی بر حس اسلامی یا عربی دانست، بلکه فقط این اقدام در چارچوب منافع ملی مصر تعریف میشود.
مصر میداند پذیرش حتی درصدی از جمعیت غره، باعث ایجاد بحرانهای پناهندگی در کشور خود میشود و دولت ورشکسته که با گندمهای رایگان روسیه روزگار میگذراند، هزینههای پناهندگان را نمیتواند تامین کندمواضع قاهره در کنفرانسها بیانگر چیست؟
مصر به عنوان کشوری که گذرگاه حیاتی رفح در آن قرار دارد، به طور بیسابقهای تحت فشار افکار عمومی جهانی و بهویژه عربی به منظور اعمال حاکمیت مستقل و بدون ابا از رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. برای مصر بهترین راه فرار از این حجم فشار افکار عمومی، بیان سخنانی انقلابی و قاطع (به مانند کاری که رجب طیب اردوغان در ترکیه انجام میدهد) در عین حال بیتاثیر است. این به معنای حفظ حداکثری مناسبات با رژیم صهیونیستی در عین انجام اعمال پوپولیستی است که برای فریب دادن و جلب افکار عمومی انجام میشود. اما چرا مصر از پذیرش مهاجران غزه خودداری کرده و با طرح اسکان اجباری آنان مخالفت میکند؟
در نگاه اول، این اقدام نوعی رفتار شجاعانه در مقابل طرحهای فریبکارانه غربی عبری تلقی میشود اما اگر دقیقتر به موضوع بنگریم، حتی همین موضوع را نیز میتوان در چارچوب منافع ملی مصر تعریف کرد. به طور حتم پذیرش حتی درصدی از جمعیت 2.6 میلیون نفری غره، باعث ایجاد بحرانهای پناهندگی در مصر میشود و این دولت ورشکسته که با گندمهای رایگان روسیه همچنان زنده مانده، قادر به تأمین هزینههای این پناهندگان نخواهد بود.
از سوی دیگر با نگاه به کشورهایی که بخشی از پناهندگان فلسطینی را در خود جای دادهاند، متوجه میشویم که اردوگاههای تعبیه شده برای پناهندگان منشأ ایجاد ناامنی و بیثباتی برای دولت میزبان شدهاند. پس به قطعیت میتوان گفت این اقدام مصر نیز نوعی رفتار بشردوستانه و آرمانگرایانه نبوده و فقط در راستای تأمین منافع ملی اتخاذ شده است.
مخالفت با ائتلاف دریایی آمریکا را نیز میتوان در راستای سیاست تامین منافع ملی مصر دانست؟ پاسخ مثبت است. به جرأت میتوان گفت کانال سوئز مهمترین آبراه جهان است. این شاهراه دریایی در مصر واقع شده و ترانزیت دریایی در آن سالانه سود هنگفتی برای اقتصاد مصر فراهم میکند. برای دولت مصر هرگونه تهدید علیه این کانال، از دست رفتن یک منفعت ملی حیاتی (یا شاید حتی بتوان گفت منفعت ملی وجودی) معنا خواهد شد.
این تهدید میتواند توقف یا غرقشدن یک کشتی در کانال یا وقوع نزاع نظامی تمام عیار باشد. زیرا ایجاد هرگونه تنش نظامی در این کانال، شرکتهای خصوصی و کمپانیهای شرقی و غربی را دور خواهد کرد و راههای جایگزین (مانند دماغه امید نیک در آفریقای جنوبی) را مقابل آنها قرار خواهد داد. بنابراین مصریها تنش ایجاد شده توسط انصارالله یمن را همانگونه که خود یمنیها ادعا میکنند، فقط متوجه اسرائیل میدانند و تلاش خود را برای عدم از دست رفتن این منفعت ملی حیاتی به نحو احسن انجام میدهند.
قاهره ائتلاف دریایی آمریکا را نوعی ماشین جنگی میداند که بیشترین دود آن در چشم مصر خواهد رفت. این اعتقاد و حس بیاعتمادی به آمریکا بهویژه زمانی تقویت میشود که کریدور ادعایی جدید هند، امارات، عربستان، اردن، اسرائیل و یونان جلوه میکند؛ کریدوری که پیشنهاد ایالات متحده بوده و به طور مستقیم کانال سوئز و منافع حیاتی مصر را دور میزند.
پس مصریها معتقدند پیشنهاد دهنده کریدور هندی (یعنی واشنگتن) اهمیتی برای کانال سوئز و فراهم بودن منافع ملی حیاتی مصر قائل نبوده و به این ترتیب آمریکا در اتخاذ تصمیمهای مربوط به واکنش به حملات انصارالله یمن، محتاطانه عمل نخواهد کرد (و وقوع جنگی گسترده در دریای سرخ و انسداد کانال سوئز ممکن خواهد شد.) بنابراین تصمیم مخالفت مصر با پیوستن به ائتلاف دریایی آمریکا علیه نیروهای قدرتمند یمنی نیز نوعی تصمیمگیری عاقلانه و بر اساس منافع ملی بوده و هیچگونه حس همدردی با مردم مظلوم غزه و تلاش برای مقابله با صهیونیسم در آن دیده نمیشود.
مخالفت مصر با پیوستن به ائتلاف دریایی آمریکا علیه نیروهای یمنی، نوعی تصمیمگیری بر اساس منافع ملی بوده و در آن هیچ حس همدردی با مردم مظلوم غزه و تلاش برای مقابله با صهیونیسم دیده نمیشود
البته باید به این موضوع نیز اشاره کرد که ناامنیهای همسایگان مصر، اقتصاد و گردشگری این کشور را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و از طرفی در جریان فلسطین، انزجار جوامع مختلف را در انفعال این کشور به دنبال خواهد داشت که باعث میشود مصر به دنبال ایجاد آتشبس موقت و دائم باشد تا هم بتواند چهره خود را در بین ملل مختلف به عنوان یک کشور صلحطلب و حامی فلسطین معرفی کند و هم پیش برنده سیاستهای رژیم در مذاکرات آتشبس باشد.
جمعبندی
امتحان طوفانالاقصی برندهها و بازندههایی داشته است. کسانی که انسانیت، حقوق بشر و ادعای چند دههای خود برای ایجاد جهانی سالم و به دور از خشونت بهویژه برای کودکان را فدای امیال رژیم اشغالگر قدس کردهاند.
به جرأت میتوان مصر را یکی از آنها دانست؛ کشوری که هیچ حمایت عینی و عملی از اراده مردم فلسطین یا رساندن کمک به آنها انجام نداده و شاید فقط در سخنرانیها، کلمات و جملاتی زیبا به زبان آورده است. مصر همانند ترکیه، خود را کشوری نشان داده که در سخن، شجاع و قدرتمند اما در عمل، منفعل و ترسوست.
ایرنا
منبع: خبرگزاری آریا
کلیدواژه: ائتلاف دریایی آمریکا آمریکا علیه صهیونیست ها مجمع عمومی کانال سوئز منافع ملی دولت مصر دولت ها آتش بس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۹۰۹۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سالهای اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.
به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته میشود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد میکند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.
برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی میشود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست میدهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان میدهد.
اما نگاهی دقیقتر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان میدهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزارهای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.
اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عربهای عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.
با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکراتها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف میکند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» میداند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگانهای عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.
این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عربهای عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاههای آلترناتیو دیگر که در سالهای اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف میکند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا میسازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانهای وهابی پیوند میزند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد میکند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل میدهد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آلهای اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتارها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح میکرد.
بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمینهای عرب پسا عثمانی میدانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبههای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.
سایر سلفیها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجستهای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی مینویسد، سلفیها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.
آنچه از همه این روایتهای تاریخی برداشت میشود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمیکاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب میکند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.